هرمز نو

دلمشغولی های یک جنوبی

هرمز نو

دلمشغولی های یک جنوبی

نتی برای بلبل چوبی

دو ماه است که پنجشنبه آخر ماه  شب شعری به همت انجمن شعر سه شنبه ها  در سالن فرهنگسرای طوبا برگزار می شود پنجشنبه هفته گذشته(بیست وپنجم مرداد) دومین نشست از این حرکت با حضور شاعران و علاقمندان شعر و ادبیات از سراسر استان برگزار شد.

همراه با شاعران مینابی(ابراهیم آرمات،کبری فدوی،راضیه حیدری و زهراذاکری) در این نشست شرکت کردم وقتی وارد سالن فرهنگسرا شدیم هنوز برنامه شروع نشده بود اما خلوتی سالن بدجوری توی ذوق می زد وقتی با عدنان انصاری صحبت کردم متوجه شدم دعوت نامه ها دیر توزیع شده است اما کم کم بر تعداد جمعیت افزوده شد و کمی از نگرانی در آمدیم. تا شروع برنامه  با منصور نعیمی گرم صحبت بودم از فعالیت های تازه اش گفت و از دغدغه هایی که همیشه با خود همراه  دارد.

 

عکس از عبدالحسین رضوانی

                                       

پروانه بیابانی را سالهاست که می شناسم از آن روزهایی که کمی جوانتر بود و هروقت در میناب شب شعری داشتیم به عنوان مهمان از مرکز استان در شب شعرمان شرکت می کرد اما مدتها بود که او را ندیده بودم حضور او در این نشست برایم جالب بود وقتی به عنوان مهمان ویژه به جایگاه دعوت شد با آن لباس زیبای بندری  جلوه خاصی به این جمع بخشید فکر می کردم در جایگاه مجری برنامه  می نشیند و به زور شعرش را می خواند یا حتی مثل خیلی از این پیشکسوتان به زودی حاضر نمی شود میکروفن را تحویل مجری دهدو...اما او اینگونه نبود هرچه عدنان انصاری اصرار کرد حاضر نشد روی صندلی بنشیند با حرارت خاصی تنها یک غزل خواند و از جایگاه پایین آمد. حضور منصور نعیمی به عنوان دومین مهمان ویژه با جذابیت های دیگری همراه بود منصور از صالح سنگبر که سالگرد مرگ او بود گفت و برایش شعری خواند واز کارهای دهه جهل خود خواند.

 

عکس از عبدالحسین رضوانی

                                                                   

به قول عدنان انصاری او بچه خوبی است بله امین امیری بچه خوب شعر بندعباس است امین دو شعر خواند که شعر اولش بسیار زیبا بود و تحسین حاضران را به همراه داشت. اما نوبت به سعید آرمات رسید کسی که شکل گیری این جمع بیش از همه مدیون تلاش بی وقفه اوست آرمات از چهره های جوان و شاخص شعر دهه هفتاد ایران است واز پیشگامان شعر این دهه در هرمزگان، تلاشش طی این سالها در شعر این استان بر کسی پوشیده نیست او اکنون مسول انجمن شعر سه شنبه های بندرعباس است و حتی بیشتر از سالهای پیش دغدغه شعر این استان و جوانان مستعدش را با خود دارد. آرمات چند شعر خواند که همگی حکایت از تلاش بی وقفه او در جریان شعر امروز را داشت و تحسین حاضرین را برانگیخت

 

عکس از عبدالحسین رضوانی

                                     

سارا عباسی با غزل زیبایش که برای صالح سنگبر(دایی اش) سروده بود مژده حضور یک غزل سرای توانا را در استانمان داد وهمینطور فرزانه فرخی نژاد که دیگر در میان غزل سرایان یک پیش کسوت است با غزل زیبای خود لبریز از شور و شعفمان کرد. طیبه شنبه زاده  با چند کار بسیار زیبا غافلگیرمان کرد عبدالحمید انصاری نسب،ابراهیم آرمات ،کبری فدوی و...هم شعر خوانی کردند و البته خیلی های دیگر هم شعر نخواندند.بچه های شعر رودان نیز تا آخر برنامه نیامده بودند که باعث نگرانی مان شده بود.

در پایان از دوست هنرمندم  عبدالحسین رضوانی که این عکسهای بسیار زیبا را برایم تهیه کرده اند

تشکر ویژه دارم همینطور از سیاورشن عزیز که این عکسها را برایم فرستادند

پنجشنبه بازار میناب

    

        تاریخ میناب با تاریخ شهر هرمز باستانی درآمیخته است. در حال حاضر خرابه‌های این شهر در نزدیکی شهر میناب قرار دارد و در واقع این شهر جای آن را گرفته است. در سال 326 قبل از میلاد، اسکندر مقدونی دریاسالار خود ـ نثارخوس (نئارک) – را از طریق مصب سند رهسپار خلیج فارس کرد. عده‌ای از مورخان، بنیانگذاری شهر هرمز کهنه را به اردشیر بابکان ( پاپکان) ساسانی منسوب می‌دانند؛ در صورتی که چندین قرن پیش از آن سپاه اسکندر در این شهر اقامت داشته است. در حدود سال 1000 میلادی یکی از شیوخ عمان به نام محمد برای تصرف خلیج فارس و سواحل آن هجوم آورد و از نارضایتی اهالی هرمز نسبت به حاکم وقت استفاده کرد و بندر هرموز را تصرف کرد. پس از او، پسر وی به نام سلیمان و سپس فرزندان او حکومت شهر هرمز را به دست گرفتند.

   

 

 میناب امروز

 

 

 

 

        در سال 1300 میلادی، جمعی از سواران مغول ( نوادگان امیر تیمور گورکانی) به این شهر حمله کردند و خرابی‌ بسیار به بار آوردند. در نتیجه امیر هرمز همراه با مردم شهر، بندر هرمز را ترک کرده و به جزیره هرمز کنونی مهاجرت نمودند و بدین ترتیب حکومت خشکی هرمز به جزیره جرون منتقل شد. در سال 1852 با توافق دولت ایران و عمان عهد‌نامه‌ای تنظیم شد که طی آن، اراضی سواحل و جزیره‌های ایران و شهر میناب مجدداً به مالیکت ایران درآمد.
میناب امروزی که تاریخ آن با قدمت تاریخی هرمز قدیمی درآمیخته است، شهری تاریخی با قدمتی طولانی است. این شهر یکی از نواحی مستعد کشاورزی استان هرمزگان نیز هست و محصولات جالیزی، مرکبات و خرمای آن بسیار معروف می‌باشد

 

پنجشنبه بازار میناب

 

        پنجشنبه بازار میناب یکی از جاذبه های گردشگری این شهر تاریخی بوده است این بازار که از لحاظ مکانی در مرکز شهر میناب و نزدیک بازار اصلی این شهر قرار گرفته است محل داد و ستد و فروش محصولات مختلف کشاورزان ،باغداران و کسبه مینابی بوده است

           

پیرمرد فروشنده

 

        شهرت این بازار گردشگران و علاقه مندان بسیاری را به این محل کشانده است این بازار که روزهای پنجشنبه هر هفته رونق می گرفت نه تنها اهالی این شهر بلکه بلکه کسبه و خریدارانی از شهرهایی مانند جیرفت، کهنوج، منوجان، نودژ، رودان،رودخانه، بشاگرد، سندرک، سیرجان، سیریک، جاسک، بندرعباس و داراب را پذیرا می باشد حضور مردم در این مکان فراتر از یک فعالیت اقتصادی بوده است در کنار دادوستدهای رایج فرصت دیدوبازدید بیشتر و حتی وصلت و...در این بازار صورت می گرفته است

 

                              

پنجشنبه بازار میناب

 

 

پس از یک هفته انتظار،فروشندگان محصولات خود را جهت فروش به پنجشنبه بازار عرضه می کردند این محصولات که بیشتر شامل کوزه، کوار، گراشى، ظروف سفالى، بادبزن، انواع حصیر، سبد، دم کش و ده ها نوع صنایع دستى دیگر بوده است که حاصل تلاش کشاورزان،صنعتگران و کسبه اطراف می باشد و البته در این میان صنایع دستی جایگاه ویژه ای داشته است این محصولات که اغلب از مرغوبیت خاصی برخوردار بوده است وانواع آنها به بیش از 160قلم می رسد بیشتر حاصل دست زنان هنرمند منطقه است

 

                                                                       

زنان فروشنده

 

 

پنجشنبه بازار میناب گذشته پررونقی را پشت سر گذاشته است روزهایی که هجوم جمعیت به این بازار به اوج خود می رسید صدای همهمه مردم و کسبه در هم می آمیخت صنعت گران مینابی در گوشه ای از بازار مشغول ساخت محصولات خود در انظار عمومی بودند و این بازار در واقع یک نمایشگاه گسترده از توانایی های مردم این منطقه بوده است. کوزه ای سفالی مانند جهله از جمله صنایعی بوده است که با دستان هنرمند ان روستای شهوار میناب شکل می گرفت و البته مشتریان فراوانی داشته است . مورخان سابقه این صنعت را به ده هزار سال پیش یعنی دوره باستان می دانند به جز میناب در منطقه کلپورگان بلوچستان نیز کار می شود

 

زن فروشنده

 

 

امروز از گذشته با رونق پنجشنبه بازار میناب خبری نیست در اثر ساخت وسازهای عریض وطویل وبی قاعده این مکان فرهنگی-تاریخی هرروز کوچکتر از گذشته می شود فروشندگان پنجشنبه بازار توسط شهرداری هر روز به گوشه ای رانده می شوند این روزها عده ای از فروشندگان توسط شهرداری در حاشیه رودخانه میناب مستقر شده اند و عده ای دیگر بر حسب همان عادت دیرینه دراین مکان تاریخی که اصلن دیگر رونق گذشته را ندارد حاضر می شوند

        یک توضیح: به جز عکس اول که از دوست عزیزم آقای تورج مختاری نیا می باشد صاحب  بقییه عکس ها برایم معلوم نبود  تنها می توانم خوش ذوقی شان را تحسین کنم 

 

    

       

بر مزار بی سنگ بامداد

دوم مرداد سالگرد درگذشت شاعر نام آشنای ایرانی احمد شاملو است مانند هر سال جمع زیادی از علاقمندان شعر و ادب بر مزار بی سنگ این شاعر گران سنگ حاضر خواهند شد در خبرها داشتیم که امسال هم این مراسم با حضور و شعرخوانی سیمین بهبهانی وسخنرانی دو تن ازمترجمین باسابقه ادبیات در جوار مزار او در امامزاده طاهر برگزار شد.

در آرشیو خاطراتم روز تشیع این مرد بزرگ را به یاد می آورم آن سال پس از اعلام خبر درگذشت شاملو به اتفاق یکی از دوستان شاعرم به قصد شرکت در مراسم تشیع شاملو به تهران رفتیم حدود ساعت 9صبح وقتی که به خیابانی که منتهی به بیمارستان ایرانمهر تهران می شد رسیدم با جمعیت انبوهی مواجه شدیم که به  سخرانی محمود دولت آبادی گوش می دادند هیجان خاصی در جمعیت حاضر احساس می شد از دیدن علی آموخته نژاد یکی از شاعران هم استانی مان حسابی ذوق کردیم علی که با پارچه ای بر بازویش یکی از جوانان خود جوش برای برگزاری مراسم بود با هیجان خاصی از حضور علاقمندان تعریف میکرد با اتوبوس هایی که از قبل هماهنگی شده بود به طرف امامزاده طاهر حرکت کردیم حضور اکثر چهرهای مطرح ادبیات و هنر برای من جذابیت داشت خواندن سرود ای ایران توسط حاضران در امامزاده طاهر ، گریه جوانانی که هر کدام گوشه ای ازجمعت ایستاه بودند و بغض هنرمندان سرشناسی که در مراسم باید سخنرانی می کردند از جمله صحنه هایی است که تا همیشه با من خواهد بود

کوه با نخستین سنگ آغاز می شود

وانسان

با نخستین درد

در من زندانی ستمگری بود

که به آواز زنجیرش خو نمی کرد

من با نخستین نگاه تو

آغاز شدم