هرمز نو

دلمشغولی های یک جنوبی

هرمز نو

دلمشغولی های یک جنوبی

توقف مرگ در خانه ما

توقف مرگ در خانه ما

روز یکشنبه (شانزدهم تیر ماه) آن تلفن لعنتی زنگ مرگ را به صدا در آورد نفهمیدم چگونه به بیمارستان رسیدم اما هر چه بود دیر رسیدم داشتم در اتاق تزریقان ارژانس میناب سراغش را می گرفتم آدرسش را در سرد خانه دادند

آری «یعقوب» عزیز تنها ۲۵ بهار یا زمستان یا پاییز را پشت سر نهاده بود یک سال و نیم از ازدواجش می گذاشت و این روزها منتظر تولد نوزادش بود اما دست بی رحم حوادث او را به کام مرگ کشانید و تمام امیدش در زیر تلی از خاک مدفون شد.

«یعقوب» عزیز کوچکترین برادرم بود آرام و صبور سر به زیر ...خانه دلها را رنگ می کرد گاه گاهی قفسی می ساخت تا به آواز قناری که در آن زندانی است دل تنهایی تان تازه شود

صبح روز یکشنبه با موتور سیکلتش از جاده تیاب که سالهاست بوی مرگ گرفته است می گذرد او دارد به استقبال مرگ می رود خانمش را کنار جاده می گذارد گوشی موبایلش را به او می دهد به او می سپارد تا با ماشین بیاید مبادا مسافر در راهشان گزندی ببیند به او سفارش می کند که تو زودتر می رسی و حتمن به گوشی تلفنت زنگ می زنم و البته امروز یازده روز است که او منتظر تماس «یعقوب» است اما بی گمان در زیر خروارها خاک بهشت زهرای میناب آنتنی وجود ندارد.

این روزها بیش از آنکه به «یعقوب» عزیز فکر کنم به راننده بی رحمی فکر می کنم که با سرعت بیش از ۱۵۰کیلومتر سبقت می گیرد و «یعقوب» را با تمام آرزوهایش زیر می گیرد راستی او از چه سبقت گرفته است از مرگ؟ از زندگی؟ از آرزوهای بلند «یعقوب»؟ از چه؟؟؟؟؟

نمی توانم به کودک در راهی فکر نکنم که نیامده مصیبت در انتظارش نشسته است یک عمر طعم تلخ یتیمی و هزاران درد و داغی که تنها خودش خواهد دانست و بس..

این روزها خانه ما عجیب روزگاری دارد به این اتاق می روم چهره شکسته مادرم را می بینم که هزار بار در خود شکسته تر شده است چشمه اشکش تمامی ندارد به آن اتاق می روم همسر داغ دیده اش را می بینم که خانه امید و آرزوهایش به یکباره ویران شده از اتاق بیرون می زنم چشمم به وسایل کودک به دنیا نیامده می افتد که با هزار امید و آرزو هر کدامش را فراهم کرده اند به حیاط می روم هر گوشه آن سراغی از هزار خاطره دارد از خانه بیرون می زنم به کوچه می رسم به یاد آخرین دیدار که چگونه همراهی و مشایعتم می کرد به شهر می روم در هر اتومبیلی گویی آن راننده را می بینم که چگونه آزادانه روزگار می گذراند بی هیچ دغدغه ای... 

نظرات 27 + ارسال نظر
سیاورشن پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:22 ب.ظ

نمی دانم چه بنویسم...شوکه شدم...اولین چیزی که از دهنم در امد این بود: اوه اوه !

حسن بردال پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:59 ب.ظ http://loor.blogsky.com

تسلیت میگم آقای شهرجو. ان‌شاءالله خداوند به شما و خانواده‌تون صبر عطا کنه و برای اون محروم هم آمرزش رو آرزومندم.

نیک خو جمعه 28 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:28 ق.ظ http://www.nikkhoo.blogfa.com

سلام خدایش رحمت کناد و بهشت نصیبش گرداند و صبر نصیب بازماندگان .

فریده قاسمی جمعه 28 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:19 ب.ظ http://dokhtekong.blogsky.com/

سلام.....یقینا با شهدا محشور خواهند شد....خدا رحمتشان کند.به شما و خانواده دا غدیده تان خدا صبر دهد.شما می توانید نقش پررنگی در آرام نمودن فامیل داشته باشید.مارا در غم خود شریک بدانید.

سیاورشن جمعه 28 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:41 ب.ظ

امید که روحش آرام گیرد...

موسا شنبه 29 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:13 ق.ظ http://zehneziba.blogsky.com/

نمی توانم درکتان کنم چون چنین مصیبت بزرگی را تجربه نکرده ام . اما با این همه مرا نیز در غم بیکران خود شریک بدانید . برای یعقوب آمرزش، برای مادر و همسرش صبر و برای فرزند دنیا نیامده اش روزگاری روشن آرزو می کنم.

من شنبه 29 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:40 ق.ظ http://sokoutt.blogsky.com

سلام....
خدا رحمت کنه همه رفتگان رو...

ابراهیم شنبه 29 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:34 ق.ظ http://door az vatan

آه ... چه تلخ ... چه سوزناک!
مرگ برادر می شکند کمر را
می سوزاند ریشه را تا عمق استخوان
...
آه
.... آه

ساسان تازیانی یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:17 ب.ظ http://sasan47.blogfa.com

سلام
خیلی متاسف شدم
مرگ حق است و باید پذیرفت
من به کودک متولد نشده بیشتر فکر می کنم سخت است
جاده تیاب کی می خواهد درست شود خدا می داند
چند نفر دیگر باید داغدار شوند
روزی که جاده روستای تازیان کمربندی بندر شد تا وقتی تغییر مسیر داد
۱۷۰۰ نفر از روستاهای اطراف و رانندگان بخت برگشته قربانی گرفت
درکتان می کنم که بر من بسی رفته است این سر گذشت

بنگری پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:42 ب.ظ

سلام استاد گرامی
خبر ناگوار و تخلی بود ...روحش شاد. و خداوند به شما صبر و عنایت عطا بفرماید .
درد از دست دادن عزیز را آن داند که عزیزی را از دست داده باشد.

س.جعفری جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:02 ق.ظ

سلام
همیشه تو این شرایط دیگران جز اظهار تاسف حرف دیگری نمی توانند بزنند من هم به نوبه خودم به شما تسلیت میگم وامیدوارم غم آخرتون باشه
منم مثل شمام عید نوروز سال گذشته برادر کوچکم رو تو تصادف از دست دادم بازم به خاطر خیابونای میناب (جاده پمپ بنزین) نمی گم میشه فراموش کرد چون غیر ممکنه ما مجبور به ادامه زندگی هستیم داداش من ۱۷ سالش بود سرشار از اشتیاق برای اینکه اول مهر بره دانشگاه ولی... سرنوشت جز این نوشت
من آرزوی صبر برای شما وخانواده محترمتون بخصوص خانمشون دارم و امیدوارم چنین حادثه هایی برای هیچ خانواده ای اتفاق نیفتد.

انبا میناب جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:00 ب.ظ http://www.ambaminow.blogfa.com

سلام و نخسته ..
انشاا.. غم آخرتان باشد ..
آروزی صبر برای مادرش و خانمش .
روحش شاد

وحدانی جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:45 ب.ظ http://goranaz.blogsky.com

استاد گرانقدر و بزرگوارم جناب آقای شهرجو شرمنده از روی مهربانت که دیر خبر دار شدم و اونم از طریق خودت
دقیقا روزی این حادثه بوده که ما عازم شیراز بودیم ...

واقعا حادثه ی دلخراش و ناگواری بود وقتی گفتی تمام موی بدنم سیخ شد و الان که دیگر قضایای زندگیش رو از یادداشت های اینترنتی شما خوندم واقعا اشک تو چشم جمع شد

شاید چون پدر شدم و لحظه ی تو بیمارستون رو به خاطر دارم و اون لحظه که صدای پدر بچه میزنند ...
نمیدونم چی بگم ...

فقط از خدا براش طلب آمرزش رو دارم و انشالله که به شما . خانواده شما و همسر ایشان صبر عنایت بفرماید
انشالله که غم آخرتون باشه
در پناه حق

حباب شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:38 ق.ظ http://www.hobaab.mihanblog.com/

تسلیت منو هم بپذیرید ... [گل]

پیام بزرگمهر شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:52 ق.ظ http://www.payam-bozorgmehr.blogsky.com

روحش قرین رحمت پروردگار..کاش گفته ای باشد که تواند تسلی دهد دل رنجورت را..ما را در غم خود شریک بدان..

جغد بندری یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:50 ق.ظ http://joghd11.blogsky.com/

سلام .
زیاد بدن و تلخ این حادثه
امید صبر به همه ی شما خانواده ی شهرجو .

حسن زرهی چهارشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:16 ق.ظ http://www.shahrvand.com

شهرحو عزیز
بنا به عادت رفته ام سری به سایت شما بزنم لابد از سر دلتنگی های همیشگی . که خبر بد را می بینم .راستش می خواستم به خلوت خودم قناعت کنم اما نتوانستم .جالا دارم غمم را با شما شریک می شوم راستی چه طاقتی دارد آدم .

چوک سورو یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:55 ق.ظ http://suru.blogsky.com

تسلیت دوست عزیز

گویا در هر گوشه از این خاک مرگ کمین کرده است
کمتر کسی در این استان می توان یافت که عزیزی در جاده های مرگ از دست نداده باشد . چند ماه پیش برادرزاده من نیز قبل از اینکه بلوغ جوانی تجربه کرده باشد ، قربانی سرعت ، سهل انگاری ، و جاده های نا امن استان گردید .

راستی کسی دلش به حال مردم این استان می سوزد ؟

پایدار بمونی یداله عزیز

رحیمیان دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:54 ب.ظ http://www.rahimian.blogsky.com/

دوست عزیز جناب شهرجو
خدا رحمتش کند. تسلیت عرض می کنم.
برای شادی روحش فاتحه یادتون نره.
پایدار باشی.

کشمیری ساجده یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:34 ب.ظ http://porteghale206.blogsky.com

تو خوبی که ؟ هی چی سر نمی دهم که کلمه سر دهنده است - تا به بینم ات

وحدانی سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:06 ب.ظ http://www.goranaz.blogsky.com/

سلام جناب استاد گرامی آقای شهرجو

به روزم با روایت تصویری از مراسم تشیع و خاکسپاری ریاست محترم اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان میناب مرحوم مهندس عقیل خاکساری

یا حق

فرزاد چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:28 ق.ظ http://khakejonob.blogsky.com/

استاد شهرجو ، عرض تسلست دارم.به امید سرفرازی و صبوری شما و عزیزانتون.

روح اله بلوچی دوشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 05:24 ب.ظ http://www.parparook.blogsky.com

سلام
تسلیت منو بپذیر اقای شهر جو
انشاله خداوند اورا رحمت کند

علی چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 08:00 ب.ظ http://www.hormoz65.blogfa.com

سلام کاکا
نخسته
مه تسلیت اگم باید ببخش که دیر متوجه بودم بی ما هم تو غم خودت شریک بدن.
مه آپم با یه شعر جن از عیسی بلوچستانی یه سر بزنی خوشحال ابم
یا حق

کرامت بلالی چهارشنبه 10 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:19 ب.ظ http://www.keramatbalali.blogfa.com

شهرجوی نازنینم .تسلیت عرض میکنم .

کاروان یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:52 ب.ظ http://ranginak.blogsky.com

سلام دوست عزیز
امیدوارم روح برادر عزیزتون قرین رحمت الله باشد
انشاءلله تولد فرزند این مرحوم مرهمی بر دل غم دیده شما و خانواده باشد .

و نترسیم از مرگ .مرگ پایان کبوتر نیست

سیزدهمین دنده جمعه 26 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 08:40 ق.ظ http://13thrib.blogsky.com

وقتی بعد اینهمه سال برگردی و اینا رو بخون..
خیلی متا سف شدم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد