(۱)
زندگی همیشه اینگونه آرام و بی دغدغه پیش نمی رودیک ضربه هولناک،یک تکان شدید ویک ...تو را در برابر مسیر تازه ای قرار می دهد. تصادف پسر هفت ساله ام نوید در روز شانزدهم اردیبهشت و بیهوشی یک هفته ای او ، طوفان هول انگیزی در زندگی من بود، طوفانی که آرامش را از زندگی من ، خانواده و ودوستان عزیزم گرفت.
(۲)
نوید پس از شش روز به هوش آمد شش روزی که لحظه لحظه ی آن برای من بسیار سنگین پیش می رفت، لحظات سختی بود انتظار برای زندگی دوباره بسیار طاقت فرسا بود ،نشستن پشت در چوبی اتاق آی سی یو و دل سپردن به امید ...به زندگی دوباره ...به عنایت خداوند...
(۳)گاهی برای اینکه بدانی که هستی و کجا ایستاده ای باید منتظر یک ...باشی، هرچه تحمل این روزها برایم دشوار بود ، همراهی دوستان و عزیزانم توان بیشتری به من می داد از لحظه ی ابتدایی این حادثه تا امروز این حضور و همراهی همواره در کنار خود داشته ام ...فروتنانه و از سر مهر و. سپاس دست تک تک شان را می بوسم.
(۴)
کارکنان بخش های آی سی یو و مغز و اعصاب بیمارستان شهید محمدی بندرعباس و جناب آقای دکتر هشار سرحدی پزشک معالج فرزندم را هیچ گاه نمی توانم از یاد ببرم ، تلاش این عزیزان را همواه به خاطر دارم و از خدای مهربان توفیق شان را می خواهم.
(۵)
هنرمندان هم استانی در این روزها همواره در کنار من بودند تعداد زیادی از آنها با حضور در بیمارستان و بسیاری دیگر با تماس های محبت آمیز خود مهربانی خود را از من دریغ نداشتند
دو هنرمند خوب استان (بهروز عباس دشتی و مجید جمشیدی ) در وبلاگ خود این موضوع را انعکاس دادند . همراهی تمامی این عزیزان را متواضعانه سپاس می گویم.