هرمز نو

دلمشغولی های یک جنوبی

هرمز نو

دلمشغولی های یک جنوبی

شعر

لب گزیده است مرگ

از این اتفاق رها شده در شعر

برای دیدن دوباره ات خودم را لای سطرها پنهان کرده ام

ماجرا را به شعر کشانده ام

کلمات را کنار می زنم

برای کودک گرسنه ام شیر خشکی خواهم یافت؟

ردیف های تعفن در این شعر بست نشسته اند

از خانه ای با پنجرهای دلباز خبری نیست

شاعر به طناب می انیشد

دارم طناب را برای حلقه در کلمات وارونه گره می زنم

سقف بلندی ندارد این شعر

سقف بلندی ندارد این خانه

تنها دیوار میان من و تو

هجوم این کلمات    هجوم این سطرهای وارونه است

باید برای بوی تند این تعفن

باید برای شیر خشک

باید برای نان

باید برای ماجرای رها شده در این سطرها

شعر تازه ای داشته باشم.