فرصت (برای مجید رهپرور)
پشت ویترین عکاسی
همیشه فرصت مناسبی برای ثبت یک خاطره نیست
با زیر پوش سفید کپتان
به راحتی تمام خودت را از این عکس بالا کشیده ای
فلاش تند دوربین110
فرصت یک لبخند را از تو گرفته بود
همین که بخواهم دستم را...
همین که بخواهم لبخندت را ...
قلاش تند دوربین 110
روی لبت به مکث ایستاد
پشت ویترین عکاسی
همیشه فرصت خوبی برای ثبت یک خاطره نیست
فرصت خوبی برای درنگ یک رنج است
(پایان)
دریایی
سرِ دریا روی دوشِ شـــــــهرِ مِن
دستِ مـــوج و زُلفُنِ پـَـریشُونــــی
چیچکــا بــه همــدِگــــه اَگـُــفتِنَن
صدایِ مُوجِن و قَهقه یِ خَندوُونی
دستِ دریــا رویِ پُیِ خَسته شِن
شَوا کــه بُلن بُبوت ،قــــدم بِزن
یــَـه کمی با آسمـُــــــن تنها بَشِن
اِ دلـُــن همـــــدگــه غصــه بِسَن
تویِ چِهمِ همدگه زل شُ زَدِن
وا نگاهی که پر شیدایی ین
نبایه غم تُو دلت خونه بکن
دل تو که ساده نَن،دریایی ین
وسعت دستُن تو آسمُونــن
دل تو بلورن و مـــــهربُنن
تو که دریای بایه مهربُن بِبی
دریا قسمت همه عاشقُنن
تُوی شُو خلوتت با گل مــــاه
خلوت عاشقی تُن چه روبــراه
دریا و مــاه که مشغول گــَـپَن
هر چه موجِن همه چهمَن و نگاه
(پایان)
خیابان همیشه فرصت خوبی برای یک لبخند نیست
برای یک قرار مناسب
با ردیف درختانی در دو سو
نیمکتی رها
خیابان قرار مناسبی برای مرگ است
درختانی موازی در دو سو
نیمکتی رها در خیال تماشا
فرصت های عجول برای رسیدن به مرگ
کودک را کشانده بود تا فرصت این قرار
تا چرخ های وارونه بر مدار تقویم
کودک را کشانده بود
زیر چرخ ها
چرخیده اند
درختان
آدم ها
نیمکت ها برای تماشا
فریادها روی دست باد چرخ می خورند
کتاب های مدرسه روی نیمکت رها
*****
خیابان همیشه فرصت خوبی برای یک لبخند نیست
خیابان قرار مناسبی برای مرگ است
کلاس
حدود گمانش به این کلاس می رسید
دوران پنکه ای در سقف
آرزوهای نحیفی در هوا
پرندگان آشفته ای در مسیر تماشا
این کلاس الزاماً نمی توانست
سقف بلندی برای این همه آرزوهای ایستاده در هوا باشد.
صبح است
سرسام عقربه های ساعت
از دوران بی مجال پنکه است
پرندگان خلوت کهور را آشفته اند
کتاب ها نقل وارونه ای از رویاهای توست
آرزوهایت را در مسیر دوران پنکه رها کرده ای
این کلاس
الزاماً سقف بلندی برای آرزوهای تو نیست
(پایان)