هرمز نو

دلمشغولی های یک جنوبی

هرمز نو

دلمشغولی های یک جنوبی

نقدی بر کتاب شکل چندم از منی سروده جواد قاسمی

یکی از دغدغه های شاعر امروز تجربه کردن شکلهای مختلفی از بیان متن است برای یافتن مناسب ترین شکل ممکن ، نحله های مختلف را به بوته تجربه می گذارد . شاعر مجموعه ی « شکل چندم از منی » نیز از این قاعده فارغ نیست .

جواد قاسمی شاعر جوان هرمزگان با اولین مجموعه ی شعرش تلاش خود را برای جستجو و رسیدن به مطلوب ترین شکل بیان متن به تماشا گذاشته است . او این پروسه را در شکل های زبانی ، حوزه ی معنا ، خلق تصابر و ... دنبال کرده است . نگاه او به واژه ها برای خلق معنی ، تلاش برای رسیدن به قرائتی متفاوت از کلمات است : هر کلمه خودش می شود / دور سرم می چرخد / با کلمات آشتی کرده ام / می آیند توی دلم می نششینند / می خندند / هی ..... هی ...... آنها کلمه بودند / ... ( ص 14 )

 

کلمات و واژه ها به عنوان عناصر سیال ذهن ، دالان ارتباط را میان مولف و مخاطب شکل می دهند یکی از دغدغه های شاعر امروز بهره گیری از تمام ظرفیت های سیال زبان و در عین حال رسیدن به ارتباطی کامل و عمیق با مخاطب است تلاش شاعر در این مجموعه به روشنی گویای این مطلب است . شاعر با ترسیم دغدغه های انسان امروز و بهره گیری حداکثری از قدرت نهفته و سیال واژه ها بر خلاف بسیاری از شاعران هم نسل خود سعی در کشیدن دیوار حایل میان خود و مخاطب شعرش نیست . او روزنه های بسیاری را برای ورود به دنیای مخاطبانش جستجو می کند .

کلمه برای شاعر الزاماً قرائت قراردادهای رایج نیست به موازات نام کتاب او در رسیدن به شکل تازه ای از قرائت کلمات و واژه هاست :  این تاریخ / ببخشید جغرافیا / بوی خودش را دارد / بوی تا کربلا / بلا / بالا و هی آنچه که مادرم می خواند / ......... ( ص 28 )

این تلاش برای رسیدن به شکل تازه ای از قرائت متن و معنا حتی در چینش واژه ها و مصراع ها به چشم می آید هر چند در بسیاری از مواقع شکل تصنعی به خود گرفته است ولی در پاره ای از موارد به ویژه مواقعی که شاعر بار تاکیدی معانی را روی دوش واژه یا ترکیب های خاص می گذارد گره گشا و عصای دست شاعر می شود :

خنده را بلند کرده اند / جنگ نه / این خنده صورت خوبی ندارد / ...خواهرم / مادرم/ دیگر کار نمی کنند / پدرمان هم / درآورده اند ... (ص 27)

 کلمات گاهی در دست شاعر مانند آینه ای چرخ می خورند هر لحظه در برابر صورتی گرفته می شوند و تصاویر مختلفی در این آینه منعکس می شود شاعر اصرار دارد این آینه را دائماً در برابر چهره ای بگیرد تا نقش خود را در آن ببیند : دارم می ترسم در این هوا / دو هوا شده ام / هو مند وهوای کرکره / ... (ص 50)

رسیدن به لایه های درونی شعر و ذهن شاعر چندان سخت به نظر نمی آید هر چند شاعر در بسیاری از سطرها مهار واژگان را به اختیار عنصر سیال ذهن سپرده است اما معانی چندان دور از ذهن نیستند شاعر برای یافتن سوژه هایش از پرده های تو درتوی ذهن عبور نکرده است این موضوع اگر چه در پاره ای از موارد وزن محتوایی شعر را سبک کرده است ولی گاهی هم موضوع از منظر برتری چهره شده و بر نگاه و باور شاعر رنگی از سادگی و صمیمیت پاشیده است : در لب های تو/ درنوک انگشتان تو / در اقصای بدن تو / ناشناخته هایی پنهان است / حالا تو هی بگو / کریستف کلمپ / (ص 43)

شاعر برای چینش شعرها در کتاب ترتیب خاصی را رعایت نکرده است اما هر چه به پایان کتاب نزدیک تر می شویم شعرها کوتاه تر و موجزتر می شوند ناخودآگاه برای مخاطب این شایبه احساس می شود که گفتمان شاعر به پایان رسیده و سطرهای آخر به زور خود را به صفحات سنجاق کرده اند .

برای جواد قاسمی که در ایستگاه آغازین است آرزوی موفقیت روز افزون دارم . روزهای روشن تر از این برایش در راهند .( پایان) 

نگاهی به شعر «قلب مادر» از کتاب زبان فارسی پیش دانشگاهی

«قلب مادر»                                                  
داد معشوقه‌ به‌ عاشق‌ پیغام‌
که‌ کُند مادرِ تو با من‌ جنگ

هر کُجا بیندم‌ از دور کُند
چهره‌ پر چین‌ و جبین‌ پُر آژنگ

با نگاهِ غضب‌ آلود زند
بر دلِ نازکِ‌ من‌ تیرِ‌ خدنگ

مادرِ سنگ‌دلت‌ تا زنده‌ست‌
شهد در کامِ من‌ و توست‌ شَرنگ

نشوم‌ یکدل‌ و یکرنگ‌ تو را
تا نسازی‌ دلِ او از خون‌ رنگ

گر تو خواهی‌ به‌ وصالم‌ برسی‌
باید این‌ ساعت‌ بی‌خوف و درنگ

روی‌ و سینۀ تنگش‌ بدری‌
دل‌ برون‌ آری‌ از آن‌ سینۀ‌ تنگ

گرم‌ و خونین‌ به‌ منش‌ باز آری‌
تا بَرد ز آینۀ‌ قلبم‌ زنگ

عاشقِ بی‌خرد ناهنجار
نه،‌ بل‌ آن‌ فاسقِ بی‌عصمت‌ و ننگ

حُرمتِ مادری‌ از یاد ببُرد
خیره‌ از باده‌ و دیوانه‌ ز بنگ

رفت‌ و مادر را افکند به‌ خاک‌
سینه‌ بدرید و دل‌ آورد به‌ چنگ

قصدِ سرمنزلِ‌ معشوق‌ نمود
دلِ مادر به‌ کفش‌ چون‌ نارنگ

از قضا خورد دمِ در به‌ زمین‌
و اندکی‌ سُوده‌ شد او را آرنگ

وان‌ دل‌ گرم‌ که‌ جان‌ داشت‌ هنوز
اوفتاد از کف‌ آن‌ بی‌فرهنگ

از زمین‌ باز چو برخاست‌ نمود
پی‌ برداشتن‌ آن‌ آهنگ

دید کز آن‌ دل‌ آغشته‌ به‌ خون‌
آید آهسته‌ برون‌ این‌ آهنگ:

«آه‌ دست‌ پسرم‌ یافت‌ خراش‌
آه‌ پای‌ پسرم‌ خورد به‌ سنگ»



« قلب مادر » یکی از شعرهای کتاب زبان فارسی عمومی سال چهارم متوسطه است شاعر این شعر ایرج میرزا است شاعری که در ادبیات فارسی یکی از ویژگی های منحصر به فرد او سرودن اشعاری زیبا در وصف مادر است خیلی از علاقمندان شعر فارسی ایرج میرزا را با اینگونه شعرهایش می شناسند و شعر « قلب مادر » یکی از همین شعرهاست ، شعری که ایرج با اقتباس از یک قطعه ی آلمانی سروده است . اما شور ، عاطفه و احساس انباشته در آن ، رنگ و صبغه ی شعرهای شور انگیز فارسی به آن بخشیده است .

قالب شعر قطعه است قالبی که با توجه به موضوع شعر ، مناسب ترین قالب برای سرودن این شعر به نظر می آید . برای خوانش این شعر ، ایستگاه موضوع، اولین توقیفگاه قابل تامل است جایی که شاعر دست به یک هنجار شکنی آشکار می زند کشاندن دایری موضوضوعی ادبیات غنایی تا قبل از ایرج به سمت و سوی مضامینی این چنینی مسبوق به سابقه نبوده است اما ایرج این حصار فرضی و خود ساخته را فرو می ریزد و در دایره ی موضوع ادبیات غنایی پای از دایره مضامین لوث عاشقانه فراتر نهاده و سراغ موضوعی می رود که تا آن روزها شاعران پیش از ایرج کمتر به سراغش رفته اند .و این اهمیت کار او را دو چندان می کند و از نگاه خلاقانه ی ایرج خبر می دهد .هر چند بدانیم که ایرج این شعر را در یک مسابقه ی ادبی سروده است که به عنوان بهترین شعر این مسابقه انتخاب می شود.

نام « مادر » در فرهنگ های رایج سراسر ملل با عواطف انسانی کم نظیری همراه است و فرهنگ ایرانی نیز از این قاعده مستثنا نیست .شاعر با درک عمیق این مطلب ، فرم اثر را با تکیه و برداشت عمیق ذهنی خود از این باور ریشه دار شکل بخشیده است ایرج سراغ دایره ی واژگانی مناسب برای انتقال این مفهوم انسانی رفته است . ساخت ترکیب هایی مانند : « دل نازک » « چهره ی پرچین » ، « شهد در کام من و تو » ، « سینه ی تنگ » ، « آینه ی قلبم » ، « دلِ مادر » ، و ... همگی نشان دهنده ی آن است که شاعر برای ایجاد تناسبی موزون و هماهنگ میان فرم و محتوا اهتمام خاصی نشان داده است .

ایرج میرزا به نسلی تعلق دارد که با حرکتی نرم وآرام زمینه ساز تحول بنیادی در شعر فارسی را فراهم آوردند اگر چه به عنوان پیشگامان شعر نو فارسی کمتر نامی از امثال ایرج برده می شود اما حقیقت امر اینگونه نیست ، ایرج و هم نسلانش اولین گام ها را بر ایجاد تحول در شعر فارسی برداشته اند نگاهی دقیق تر به همین شعر ، حاکی از نگاه متفاوت شاعر در حوزه های مختلف به ویژه زبان است ، ایرج به سهم اندک خود قرائت تازه ای از زبان را ارایه کرده است به سمت ترکیب هایی رفته است که رنگ و بوی تازگی دارد : « آینه ی قلبم » ، « دل آغشته به خون » و ...

شاعر سادگی در روایت را به عنوان یکی از ویژگی های شاخص شعرش معرفی می کند : « داد معشوقه به عاشق پیغام ... » شعر با همین مصراع که روایت ساده و آسان دارد شروع می شود شاعر در ادامه شعر نیز این فرم روایی سهل و آسان را هیچگاه به مرز پیچیدگی و مغلق گویی نمی کشاند و مخاطب را نرم و آرام و همپای خود پیش می برد : رفت و مادر را افکند به خاک / سینه بدرید و دل آورد به چنگ ... »

در حوزه ی زبان شاعر مانند غالب شاعران کلاسیک فارسی اسیر قافیه پردازی شده است جایی که واژگان قافیه گاهی سنجاق شده به متن به نظر می آیند و سلامت ، یک دستی و روانی متن شعر را خدشه دار نموده اند انتخاب واژگان مهجور و دور از ذهنی مانند « آژنگ ، خندگ ، شرنگ ، آرنگ و ... » بی گمان از نقاط خاکستری شعر به حساب می آید .

روایت داستانی ، متن شعررا نیز به سمت استفاده از تکنیک های داستانی پیش برده است ضرب آهنگ پایانی مانند یک گره در داستان به نظر می آید و شاعر برای خلق این صحنه تمام توانایی خود را به کار گرفته است جایی که اوج هنر او آشکار می شود وصحنه ای به یاد ماندنی را خلق کرده است : دید کز آن دل آغشته به خون / آید آهسته برون این آهنگ / آه دست پسرم یافت خراش / وای پای پسرم خورد به سنگ /


منابع

ادوار شعر فارسی ( از مشروطه تا سقوط سلطنت ) ، محمد رضا شفیعی کدکنی ، علمی ، تهران ، 1380

سرچشمه های مضامین ایرج میرزا ، ولی اله درودیان ، تهران ، قطره ، 1380  

سیری در آثار ایرج میرزا ، علی دهباشی ، تهران ، اختران ، 1387

شهر شعر ایرج میرزا ، محمد علی سپانلو ، تهران ، علمی ، 1376

 


اوفقط یک معلم ساده ادبیات بود

یکی از واژه ایی که در این چند روز اخیر بسیار تکرار می شود بدون شک واژه معلم است هفته ی بزرگداشت معلم بهانه ی خوبی بود تا در این روزها این واژه دوباره سر زبان ها بیفتد. معلمان به همدیگر پیامک تبریک بدهند احیاناً دانش آموزان از معلمشان تقدیر کنند و بالاخره بعضی ها هم از آب گل آلود ماهی بگیرند و از این واژه استفاده های آنچنانی کنند.

هنوز هفته ی معلم تمام نشده است گرچه آن شور وشادابی روزهای اول هفته دیگر دیده نمی شود کم کم  دارد فراموش می شود تا سال دیگری بیاید و باز هم این بهانه ی  بسیار خوب عقده گشایی کند دوباره این واژه تکرار شود دوباره پیامک ها ردوبدل شود و دوباره از آب های گل آلود...

امروز یکی از روزهای هفته ی معلم بود،باید صبح زود از خواب بیدار می شدم صبحانه می خوردم لباس می پوشیدم و به موقع از خانه خارج می شدم تا به مراسم تدفین برسم راه مراسم طولانی بود باید عجله می کردم ممکن است به مراسم تشیع و تدفین نرسم ،این هفته هنوز هفته ی معلم است و او یکی از معلمان خوبمان بود که بدون شک پیامک های تبریک بسیاری برایش ارسال شده شاید در آن سال ها برایش بزرگداشت گرفته اند اما نه...غلام رنجبرسُنگی اهل این حرف ها نبود ساده و بی شیله پیله بود او فقط یک دبیر ساده ادبیات بود و بس.

امروز که یکی از روزهای هفته ی معلم است دارم از بهشت زهرای باغو می آیم مراسم تدفین همکار خوبمان غلام رنجبر بود او  را به خاک سپردیم البته فقط خودش را ، خاطراتش را با خودمان آورده ایم هر کس هر چقدر می توانست این خاطرات را با خودش آورده است ،چقدر زیاد بودند این خاطرات...

خیلی از هم سن و سالی های من که این روزها هفته معلم را گرامی می دارند غلام رنجبر را یادشان هست او ادبیات درس می داد البته با روش خودش ، او ادبیات را نه با علمش بلکه با دلش درس می داد همیشه لبخندی را برای استقبالت کنار گذاشته بود و خوشه چینی از دریای ادبیات با خود داشت همیشه با تکه های نابش غافلگیرمان می کرد.

امروز هم البته غافلگیر شده بودیم برای جای خالی اش ،برای تکه های نابش ،برای خنده هایی که دیگر نمی بینیمشان و بالاخره برای جای خالی اش در دفتر مدرسه طالقانی میناب...

دارم از بهشت زهرای باغو برمی گردم به سوالات ادبیات فکر می کنم تازه یادم می افتد درست در همین روزها با غلام رنجبر برای طراحی سوالات هم اندیشی می کردیم و مثل همیشه بهترین نظرها را او داشت  قسمت درک مطلب برای او اهمیت زیادی داشت این را قاسم بهادری خوب می فهمد اما  من هنوز خوب درک نکرده ام هنوز رفتنش را درک نکرده ام درک این مطلب بسیار سخت است فکر می کنم قسمت درک مطلب این سوال را غلام رنجبر طرح کرده است. (پایان)