ذره بین
قرار نیست ذره بین دست مان باشد تا همه چیز را درشت ببینیم مثل چشم های از حدقه در آمده بسیاری از جزئیات درشتند ، درشت تر از آن چه فکرش را می کنیم ، البته این درشت نمایی را جماعت هنرمند بهتر می توانند ببیند ، جشن انبه و یاسمین گل را از همین دریچه دیده ام ، تلاش برای شکل گیری یک حرکت پویای فرهنگی قابل تحسین است و دیدن تنگناها و کاستی ها مثل همیشه ناراحت کننده است وقتی قابلیت ها را بدانی و توانمندی ها را بفهمی از بی توجهی به آن ها حرصت می گیرد می خواهی بدانی چرا سراغ آن ها نرفته اند؟ چرا آسان از کنارشان گذشته اند؟ و چراهای دیگر...
عکس یادگاری
اولین حرکت را به نام جشن انبه و یاسمین گل یکی از کارآفرین های مینابی( خانم ذاکری ) آغاز کرد و دومین تجربه از این دست به همت شورای شهر میناب برگزار شد جشنی که به بهانه ی انبه و یاسمین ، فرصتی بود تا از تعدادی از نخبگان مینابی تجلیل شود. تندیس داده شود ، عکس یادگاری گرفته شود، به همدیگر لبخند بزنیم و شعر و سرود خوانده شود و تازه یادمان بیفتدد که دنبال پرتقال فروش باشیم ...راستی گل یاسیمین چه گلی است؟ انبه های چیده شده در بشقاب ها چه عطر خوشایندی دارند!! چه اندازه گل یاسمین را برای حاضران معرفی کردیم ؟ چرا فاز منفی می دهی ؟ عجب موسیقی جذابی اجرا می شود! عجب سخنرانی های...
تشنگی و سخاوت
بی آبی سال های اخیر امان انبه های میناب را بریده است ، انبه این شاه میوه ی زیبا اسیر دست خشک سالی است . شاخه های سُترگ درختان کهنسالش زیر شلاق لوار سر خم کرده اند ، ناله می کنند و ضجه می زنند و دست طلبشان ، آب را می طلبد، خوب می دانیم که تشنه اند ، عطش امانشان را بریده اما دستمان خالی است با همان دست های خالی سبد سخاوتشان را هدیه می گیریم دانه های سبز و زرد رنگ انبه ... چه عطر دل پذیری دارند!! چه طعم لذت بخشی...اکنون به جشن نشسته ایم اما نمی دانیم برای کدام؟؟برای سخاوتشان؟؟ یا تشنگی شان؟؟
ستون
به خدا ایراد از این میز نیست که پشت ستون پنهان مانده است ، سن هم ایرادی ندارد، باید با مسئول سالن صحبت کنم ، چرا فکری برای این ستون نکرده است؟ انصاف نیست این ستون دقیقا بین میز ما و جایگاه باشد تا ما چهره ی منور حضرات سخنران را نبینیم ، دوستم البته به مزاح می گوید: این ستون حایل از ما مشتاق تر است ، می خواهد با حرص و ولع تمام به این جایگاه ابتکاری زل بزند می خواهد دستکار هنر مینابی های خوش ذوق را به تماشا بنشیند، مشامش عطر گل یاسمی را نفس بکشد ، انبه را ببیند آن هم از دریچه ی هنر، اما این دریچه رو به این باغچه گشوده نیست!
نخبه
دیدن نخبه ها یعنی دیدن توانمندی ها ، یعنی ارج نهادن به فکر و ایده های برتر ؛ دارم به انبه، دارم به گل یاسمی درود می فرستم که فرصت این سپاس را فراهم کرد ، از سوی دیگر دارم ردی از نسل امروز میناب در میان نخبگان تجلیل شده جستجو می کنم . دارم به بهنام ذاکری فکر می کنم که همین ماه گذشته در جشنواره معتبر اردیبهشت درخشید دارم به کبری فدوی فکر می کنم که همین چند روز پیش یکی از بهترین ناشران ادبی اولین مجموعه اش را به چاپ رسانید این نام ها گوشه ای از نسل امروز میناب است که می تواند با حمایت و تشویق بیشتر سریع تر پله های موفقیت را طی کنند.سخاوت انبه و یاسمین می توانست بهانه دیدن آن ها را هم فراهم کند اما...
نمک و زخم وچاقو در بشقاب
این تخت را یکسره از بیمارستان به گورستان می برند
دارم از لای ملحفه های سفید
تار موی تو را جستجو می کنم
و البته کمی نمک
زخم های کهنه در بیمارستان مداوا نمی شوند
اینجا همه چیر استریلیزه است
نرس ها در ساعت معینی می آیند
روی زخم ها نمک می پاشند
همهمه در میان بیماران بالا می گیرد
دارم به چاقو
دارم به نمک
دارم به سکوت فکر می کنم
***
این زخم ها را
این چاقو را
این بشقاب نمک را
این تخت را باید یکسره از بیمارستان به گورستان برد.کارد آن چنان به استخوانش رسیده
که چشمان تو را نیز به خاطر نمی آورد
این شعر از این سطر زخمی است
مثل آن روزها کلمات به احترامت صف نمی کشند
خون رها شده از شقیقه
تا زیر چانه آمده است
شاعر این سطرها
شعر زخمی اش را برایت پست خواهد کرد
نامه را که می گشایی احتیاط کن
کلمات رها شده در متن حال خوبی ندارند
***
شاعر با دستی زیر چانه
نامه را برایت خواهد خواند
کلمات زخمی اند
سطرها
چشمان تو را به خاطر نمی آورند.