هرمز نو

دلمشغولی های یک جنوبی

هرمز نو

دلمشغولی های یک جنوبی

راز ماندگاری حافظ و غزل هایش

ماجرای حافظ و غزلهای ماندگارش هنوز تمامی ندارد. گو اینکه همچنان از جوار نارنجستان شیراز ، جهان مدرنیته امروز را به چالش می کشد. حافظ و غزلهایش بی گمان آنچنان مطالب نهفته در خود داشته اند که در طول پنجاه سال گذشته بیشترین میزان مطالب تحقیقی و پژوهشی را به خود اختصاص داده اند و البته همچنان نیز بر حجم این مطالب افزوده می شود.

آنچه در میان انبوه مطالب نوشته شده در مورد حافظ و اشعارش برجسته می نماید وجه ماندگاری حافظ وشعرهای او  است ، تداوم ششصد ساله حافظ و غزلهایش شگفتی بسیاری را برای بسیاری از صاحب نظران حوزه فرهنگ و ادبیات را فراهم آورده است.

تاویل پذیری شعر حافظ برای مضامین متفاوت از ویژگی های خاص غزلهای اوست جایی که شعر او را مانند آینه ای قرار داده است تا هر کس خود و دنیای رنگارنگ آرزوهایش را در آن ببیند.

به باور اغلب محققین و صاحب نظران ادبیات معماری شگفت انگیز کلمات در شعر حافظ همراه با موسیقی سحر انگیز جلوه های کم نظیری در حوزه زیبا شناسی است جایی که شعر حافظ را سرآمد نشان می دهد و در هیچ دیوان شعری این ویژگی ها را تا این درجه از اعتبار نمی بینیم.

یک روزنامه نگار آمریکایی نوشته است <شعر حافظ نمود زنده بودن ایرانیان است.> حافظ شعرش را بر پایه ی الهام از زندگی مردم بنا نهاده است و برای خلق معانی و مضامین تازه همواره به سراغ این منبع الهام بخش رفته است به عبارتی انسان و زندگی او محور محور اصلی غزلهای حافظ است. با درک همین ویژگی است که دیدن این همه مخاطب مشتاق و علاقمند عجیب نمی نماید.

مردم شعر حافظ را آرام بخش دردها ، آلام ودلواپسی های خود می دانند وقتی در زندگی ماشینی امروزی برای تفال به سراغ دیوان حافظ می روند در واقع می خواهند جواب پرسش های خود را در مواجهه با دنیای پیرامونی از زبان حافظ بشنوند. هنوز هم در بسیاری از خانه های ایرانی در کنار کلام الله مجید یک جلد دیوان خواجه شیراز قرار دارد، ایرانی ها بر اساس یک باور دیرینه حافظ را مرجعی برای هم شوری خود می دانند تفالی به دیوان حافظ آنها را برای انجام کاری مصمم می کند یا رای آنها بر می گرداند حافظ خود نیز به این ویژگی در پاره ای از غزلهایش نظر دارد:

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش                           زده ام فالی و فریاد رسی می آید

به نامیدی از این در مرو بزن فالی                              بود که قرعه ی دولت به نام افتاد

پ ن : این مطلب در شماره 1574 روزنامه ی ندای هرمزگان به چاپ رسیده بود

روایتی متفاوت از کشند قرمز

برای احسان و ایمان رضائی 

 

بعضی وقت ها بهانه برای نوشتن وقتی سراغت می آید آرامت نمی گذارد تا مگر اینکه قلم به دست بگیری و بنوسی، حس عجیبی است مانند تشنگی که فقط نوشیدن آب علاج آن است. همچنین حسی را امروز بعد از دیدن فیلم کشند قرمز ـ کاری از احسان وایمان رضائی ـ داشتم فیلمی که عجیب مرا برای نوشتن این چند سطر ترغیب کردهر چند با خودم کلنجار رفتم که نوشتن در این حوزه نمی تواند در تخصص  من باشد اما...

فیلم اگرچه عنوان کشند قرمز را با خود دارد و مخاطب نیز پرداختن به این موضوع را در ذهن می پروراند اما فیلمساز در مسیر روایت فیلم چنین انتخابی را بر نمی تابد و شعاع حرکتی دوربین خود را به گونه ای به حرکت در می آورد که شاهد روایت تامل برانگیزی از مصائب یک شهر و یک نسل هستیم مصائبی که به نقل  از روایت گفتمان فیلم کشند قرمز تنها لحظه ی موعود برای این حادثه بود. 

 برگرفته از وبلاگ گوج گنو

سیر تصاویر و زاویه دید فیلمساز در طول کار به گونه ای است که در بیشتر جریان فیلم ، مخاطب همراه با حرکت دوربین در ثبت تصاویر به دل ماجرا می زند در این لحظات تصاویر آنچنان برای مخاطب جاذبه دارند که او را به دالان سحرانگیزی از تماشا می برند و البته همراه با این حرکت دوشادوش ، پرانتزهایی برای تامل و اندیشیدن مخاطب نیز گشوده می شود لحظاتی که مخاطب به خلسه ی فکر می رود به فرصتی برای اندیشیدن و تامل کردن.

گفتمان متن فیلم در بیشتر لحظات ، مکملی در خور تحسین برای تصاویر و نوع روایت آن است گفنمانی که با بهره گیری از بن مایه شعر در طول جریان فیلم کشش پر جاذبه ای دارد. همان گونه که تصاویر در بیشتر جریان فیلم از سیر عادی و معمولی خود فاصله گرفته اند و به سمت و سوی یک روایت با واسطه نزدیک می شوند گفتمان متن نیز فراتر از یک متن معمولی و ساده به نظر می آید.

قبلا در خبرها خوانده بودم که مجوز نمایش رسمی این فیلم صادر نشده است  وقتی فرصت دیدن فیلم برایم فراهم شد هضم این موضوع برایم سنگین بود اگر چه برای بیرون کشیدن مو از ماست چند صحنه پراکنده در این فیلم کافی بود اما بدون شک وجود چنین نگاه و ممیزی سختگیرانه ای بیش از آن که به رشد و تعالی هنر کمک کند باعث نا امیدی و دلسردی هنرمندان جوان را فراهم می آورد البته امیدوارم هنرمندان فهیمی مانند آقایان رضائی همچنان پر انرژی به کار خود ادامه دهند 

برگشتم سر خانه اول

امروز اولین روز کاری من در مهر ماه بود وقتی به دبیرستان آیت اله طالقانی که محل جدید خدمت من در سال جاری است رسیدم خاطرات زیادی برای من زنده شد به یاد اولین روزمهر ۱۳۷۵افتادم زمانی  که اولین روز معلمی من بود و اولین ابلاغ من برای مدرسه راهنمایی رازی بود یعنی همین جایی که امروز دبیرستان آیت اله طالقانی است بعد از چهارده سال دوباره به خانه ی اول برگشته ام به جای آن ساختمان قدیمی ساختمان جدیدی بنا شده است و دانش آموزان رازی که در آن سالها آرزوی بزرگشان داشتن یک مدرسه شیک بود امروز به مخروبه ی دیگری تبعید شده اند .


گویا دیروز بعدظهر در میناب اختتامیه جشنواره داستان نویسی بود البته این را دیشب از زبان یکی از مدعوین این برنامه شنیدم این بنده خدا که از بی خبری من تعجب کرده بود وقتی فهمید من بیش از ده سال  مسئول انجمن شعر و قصه ی این شهر بودم بیشتر تعجب کرد البته برای اینکه بنده ی خدا از تعجب پس نیفتد خیلی از اطلاعات دیگر را به او نگفتم اینکه آن روزها جلسات انجمن با چه دشواری تشکیل می شد اینکه گاهی مجبور بودیم جلساتمان را توی پارک برگزار کنیم اینکه گاهی ...اصلاْ به ما چه مربوط اسن مگر ما هنرمندیم؟؟؟