هرمز نو

دلمشغولی های یک جنوبی

هرمز نو

دلمشغولی های یک جنوبی

مصائب بزرگ یک عاشق

                         

مصائب بزرگ یک عاسق بی شمار است، خاصه عاشقی که بداند در این عشق خبری از وصال و کامرانی نیست ، تنها باید عشق بورزد و دیگر هیچ.. .حکایت باغداران امروز مینابی جز این چه می توند باشد؟! هجوم جارو جادوگر برای لیمو هایی که دیگر نمی توانند طنین انداز نام جنوب و میناب در جای جای کشور باشند. لیمو هایی که به جای نشاط و شادابی ،برگهای ظریفشان در هم مچاله شده و برای اندوه بزرگشان بی وقفه اشک می ریزند و اشک می ریزندو بس ، نخلستانهای زیبای میناب نیز فارغ از این قصه نیستند هجوم عطش امانشان را بریده است که این چنین سر در گوش هم غمگنانه نجوا می کنند. در راسته بازار میناب دیگر از آن سینی های لبریز از رطب خبری نیست . از وسعت سبز نخلیات هر روز کاسته می شود و باز چه می ماند جز این عاشق تنها و مصائب بی شمارش بر این عشق بی پایان ؛ چشمک انبه های پاکستانی در هر گذر از این شهر دیگر چیز تازه ای نیست لابد زور آنها بیشتر بوده و در خانه عاریتی دیگر صاحب خانه هستند و باید عطر دلپذیر انبه میناب را فراموش کنیم و دلخوش باشیم به وسعت سبز خاطرات دورمان  و عطر دلپذیر این خاطره را در صندوقچه خانه بگذاریم.

 دیگراین عاشق با مصائب سخت و بیشمار کاری از دستش ساخته نیست ؛ جز اینکه بر قرار عشقش بماند، گاهی به باغهای لیمو برود و برای برگهای مچاله شان شفا بخواهد به اشک بی پایانشان نگاه کند ودر خفا سر بر شانه همین شاخه ها بگذارد و اشک بریزد ...به کام عطشناک نخیلات و درختان انبه افسوس بخورد... چه می توان بکند این عاشق خسته؟؟؟ جز اینکه بسازد... جز اینکه بسوزد...