هرمز نو

دلمشغولی های یک جنوبی

هرمز نو

دلمشغولی های یک جنوبی

زخم

نمک و زخم وچاقو در بشقاب

این تخت را یکسره از بیمارستان به گورستان می برند

دارم از لای ملحفه های سفید

تار موی تو را جستجو می کنم

و البته کمی نمک

زخم های کهنه در بیمارستان مداوا نمی شوند

اینجا همه چیر استریلیزه است

نرس ها در ساعت معینی می آیند

روی زخم ها نمک می پاشند

همهمه در میان بیماران بالا می گیرد

دارم به چاقو

دارم به نمک

دارم به سکوت فکر می کنم

***

این زخم ها را

این چاقو را

این بشقاب نمک را

این تخت را باید یکسره از بیمارستان به گورستان برد.