۱)
دوشنه شب یعنی بیست و دوم آبان شب شعر هفته کتاب و کتاب خوانی در سالن غدیر بندرعباس برگزار شد. من هم در این برنامه شعر خوانی داشتم ، فرصتی دست داد تا تعدادی از دوستان شاعرم که چند وقتی از آنها بی خبر بودم را ببینم : علی آموخته نژاد از شهاب قشم آمده بود،مسلم محبی از رضوان فین خود را به این شب شعر رسانده بود،اصغر ملایی هم مسیر پر پیچ و خم رودخانه را طی کرده بود .البته جای خیلی ها هم خالی بود. فکر می کردم به بهانه ی حضور شاعران فرهنگی ،خیلی از دوستان شاعر نازنینم را نیز ببینم اما این گونه نبود.
علی رضایی از دغدغه های همیشگی اش در خصوص مسائل فرهنگی سخن گفت ،گرم و با حرات گفت ،امید داد ،و مسولان را به توجه و مساعدت بیشتر فراخواند ،غلام وکیلی نگران اعلام سنش توسط مجری برنامه بود و تا پایان برنامه این مساله مهم و اساسی را دنبال می کرد.کرامت بلالی برای اینکه ثابت کند او دو نفر است در شعرش رانندگان تاکسی شهر را به شهادت دادن فراخوانده بود ،هاجر مهدی حسینی شاعر خوش ذوق مینابی خبر چاپ مجموعه ی تازه اش را داد و البته دو غزل زیبا را نیز خواند.
مسلم محبی دوباره برای نگاه کردن و دیدن همه را به دقت کردن فرا می خواند و البته همه دقیق شده بودند تا مسلم چه می خواند و او دوباره از غزل های زیبایش خواند.و علی آموخته آمد فروتن وساده که در این سال ها دریا نشینی هم او را ساده تر از قبل کرده است .
2)
دیروز به مناسبت هفته ی کتاب و کتاب خوانی مهمان بچه های خوب و نازنین کانون و پرورش فکری کودکان و نوجوانان میناب بودم فرصتی بود تا به نوعی ادای دین کنم من سالها عضو مکاتبه ای کانون پرورش فکری کوکان و نوجوانان کرمان بودم امروز در جمع این بچه ها برایشان از خاطرات آن روزها گفتم .
کانون پرورش فکری میناب در یکی از محروم ترین محلات میناب یعنی احمدآباد واقع شده است دیروز فکر می کردم چه اتفاق ارزشمندی است ،آنها با تمام محرومیتی که با آن دست و پنجه نرم می کنند با شوق تمام به این برنامه آمده بودند ،آنها قصه خوانندند شعر خواندند و دردآور این که زبان گویای درد و رنجشان بودند. (پایان)
سلام بزرگوار
چه قدر خاطرات رو صمیمی نوشته بودید خیلی به دلم نشست
با احترام دعوتید به یک غزل
هم چنین دعوتید به وبلاگ جدیدم به نام شهرک دل که لینکش در آخر پیوند های ترنم ترانه هست
موفق و سر بلند باشید
سلام برادر ...ما که به روز نیستیم و بی روزیم اما نظرات دوستان شاید کمی عشق باشد برای عطش سالها شاید تلنگری باشد برای خواب نرفتن ...شاید دوباره کلمات به یادم بیاید
درود بر جویندگان شهر فرهنگ
کاش نیمه ای از اشعار زیبای دوستان را هم می نگاشتید
درود و دوصد بدرود