هرمز نو

دلمشغولی های یک جنوبی

هرمز نو

دلمشغولی های یک جنوبی

شباهت ها و تفاوت های ابراهیم منصفی و علی حبیب زاده

برای رسیدن به دالان تو در توی ذهن و ناخود آگاه انسان محتمل ترین گزینه هنر است جایی که می توانیم از آمال ، آرزوها ، غم ها و شادی انسانها در طی قرون مختلف سراغی بگیریم و البته در این میان ، موسیقی همواره از جایگاه ممتازی برخوردار بوده است به ویژه ترانه که به عنوان عنصری درونی و محتوایی این دالان ارتباطی را شکل عینی می بخشد .

وقتی موسیقی حتی در نوع فاخر آن هیچگاه از توده ی مردم فاصله نگرفته است غیر منتظره نیست که متن ترانه ها در سالهای متمادی به آسان ترین شکل ما را به دنیای درونی انسانها سوق می دهد گفتن و سرودن از مردم متن ترانه های بسیاری در سالهای مختلف بوده  حتی این شکل از سرودن در متن ترانه ها بی گمان بر فرم کار یعنی موسیقی نیز تأثیر گذار بوده است عناوینی که در این سالها از آن به عنوان موسیقی مردمی نام برده می شود در شکل گیری خود ، کم از متن ترانه ها سود نبرده اند .

تجربه های نوگرایی در هرمزگان از اواخر دهه ی سی به چشم آمد . آن را می شد در نحله های مختلف شعر ، داستان ، تئاتر ، فیلم و موسیقی به عینه مشاهده کرد . موسیقی در کنار سایر رشته های هنری نیز جستجو گر فضاهای نو و مدرن بود ظهور چند جوان خوش استعداد این حرکت آغازین را شتاب بیشتری می بخشید در میان این چهره ها دو چهره ی خاص با مسیری متفاوت بیشتر به چشم می آمدند : ابراهیم منصفی با گرایش روشنفکرانه و مدرن و علی حبیب زاده با سادگی و بی پیرایگی خاص خود ، به ظاهر این دو مسیر متفاوتی را برای خویش فرض گرفته بودند منصفی که در تئاتر و فیلم هم دستی بر آتش داشت اما بیشتر او را به عنوان یک شاعر مدرن در آغاز دهه ی چهل می شناختند ،اما موسیقی برای او دنیای دیگری بود.

منصفی اگر چه کمتر به تئوری بافی های و حرافی های رایج شاعران دهه ی چهل اقبال نشان می داد اما در آثار خود ( شعر و ترانه ) از ژست های رایج آن روزها دور نبود . نگاه منصفی به ترانه نگاه سخیف و ابتذال گونه نبود او برای ترانه حرمت قائل بود او تعهد حل شده در روح آثار شاعران و نویسندگان دهه ی چهل را به متن ترانه های خود کشانده بود بدون شک منصفی یکی از معدود کسانی بود که دهه ی چهل نگاهی این چنین به متن ترانه داشت ترانه ی اجتماعی که در سالهای بعد به طور جدی مورد اقبال قرار گرفت شروع کم سر و صدایی از ترانه های شاعر مدرن هرمزگان داشت .

 منصفی با موسیقی ملل نیز آشنا بود و در سرودن بعضی از ترانه و امدار آنهاست متن چند ترانه او به اقتباس از ترانه های معروف سایر ملل سروده شده است و بی گمان در سایر سروده های او نیز بی تاثیر نبوده است .

اگر چه منصفی یک خنیاگر عاشق است و به یاد ماندنی ترین ترانه های عاشقانه را به سادگی تمام اجرا کرده است ولی غلبه ی روح اجتماعی در متن ترانه های او حتی زمانی که ترانه عاشقانه می سراید از او یک ترانه سرای اجتماعی ساخته است .

همان زمان که منصفی در قامت یک شاعر مدرن و روشنفکر با آکوردهای گیتارش و ترانه های سوزناکش خودش را به فضای موسیقی دهه ی چهل و پنجاه تحمیل کرد کمی آن سوتر از او علی حبیب زاده در فرمی متفاوت از اجرای منصفی ، نه خیلی آرام و سحر انگیز بلکه با شتاب و کمی غلغله از راه رسید . با ترانه های سحر انگیز منصفی می توانستی در ساحل رویایی بندر قدم بزنی و آنها را زیر لب زمزمه کنی و یا در گوشه ای از ساحل بایستی و به دور دست ها خیره شوی اما حبیب زاده ، آرام و قرار را از تو می گرفت موج را نشانت می داد و بی تابی اش را به رخت می کشید جنبش را ، لرزش را و در نهایت حرکات بی قرار موجها را به شانه ات می نشاند .شاید در گام اول پس از شنیدن ترانه های حبیب زاده او را به سهل انگاری در انتخاب دم دست ترین مضامین و حتی واژه ها متهم کنیم اما در گام های بعدی می بینیم این ویژگی دقیقا نقطه ی برتری ترانه های او است ، فرم اجرای حبیب زاده به گونه ای بود که او را برای تناسب یک هامورنی خاص از نوع خواندن و محتوا سوق می داد .

حبیب زاده از فرهنگ فولکلور هرمزگان شناخت کافی داشته است ، جریان های جاری جامعه را نیز رصد می کرده است گاهی از « هو باد گنو» می خواند و در جایی دیگر « کتاب و کتاب خوانی » موضوع ترانه ی او می شود ، تلفیق هنرمندانه این تنوع موضوعی در نهایت بر دامنه ی وسیع مخاطبانش افزوده است .سادگی و صمیمیت ویژگی غالب ترانه های حبیب زاده است او در ترانه هایش به هیچ وجه تصنعی و متکلفانه نیست در کنار ترانه هایش ایستاده است برای مخاطبش دست تکان می دهد و صادقانه به هم آوایی شان می خواند.

منصفی و حبیب زاده اگر چه به ظاهر در دو سوی مخالف ساحل ادامه ی مسیر داشتند اما جایی که به یکدیگر می رسیدند دور نبود آنها نقطه ی تلاقی شان دور از ذهن به نظر نمی رسید شاید در فرم اجرا ، آن دو هرگز به یکدیگر نزدیک نشدند اما در متن های یکدیگر وجه اشتراک شان اندک نبود . نقطه ی تلاقی منصفی و حبیب زاده دقیقاً متن ترانه های آن دو است جایی که هر دو برای مردم می خوانند هر دو خواننده ترانه های اجتماعی هستند اگر چه سادگی و بی شیله پیله بودن ویژگی خاص ترانه های حبیب زاده است اما منصفی نیز با تمام طی طریق کردنش در مسیر مدرنبته اما از این عرصه چندان دور نیست او در ترانه هایش در نزدیک ترین فاصله ی ممکن به مردمش ایستاده است مضامین ترانه های هر دو آنها رنج و درد مشترک است .

منصفی می خواند :

بیاین واهم بشیم یاور / همه همراه و هم باور / دلن راه شبش واهم / جدا نابوت دل از دلبر / ...

حبیب زاده می خواند :

هر که غیض واهم بریت صلح بَشِن واهم / که دنیا بی وفا اصلاً نامونت آدم / ...

منصفی می خواند :

عمر گذشته پَس نتا / چاره ی دردت غصه نین / دلت سیاه مودت سفید / دلتنگ ازیِ بشتِ منین / ...

حبیب زاده می خواند :

اگه که مرگ حقّن بی دادی بی چن ؟ / حتماً امیریم همه مون غاری بی چن ؟ ...

نوروزنامه

(1)

خانه را می تکانیم

اتاق ها را

سقف ها را

روی بند رخت

آویزی از خانه های وارونه است

دلم را

خودم را

در کجای این بند بیاویزم؟

(2)

تخته فرش های منقوش

از دیوار بالا رفته اند

خود را

از ساختمان آویزان کرده اند

بر دیوارهای شهر

      نقش وارونه ای از طرح سلیمان است

*****

برای آمدن عید

شهر دارد وارونه می شود

 

حضرت بهار


چون شاخه های خسته و خشکیم در غبار

ما را پـــر از شکـــوفـه کـن ای حضرت بـهــار

بهار چیزهای زیادی را به یادمان می آورد این همه جنب و جوشی که این روزها در میان مردم افتاده است از تلنگر بهار است مردمی که صدای پایش را شنیده اند و می دانند که وقت تنگ است و بهار در راه است. خانه تکانی را ،مهربانی را ،سفر را و دوست داشتن را بهار به یادشان آورده است.

امروز که از خانه بیرون می آمدم داشتم به بهار فکر می کردم به کارهایی که عقب افتاده اند به مهربانی هایی که نکرده ام به دوست داشتن هایی که دریغ کرده ام و سفرهایی که نرفته ام تازه امروز که صدای  پای بهار می آید این همه کار نکرده از جلو چشمانم رژه می روند  و البته مهم تر از همه اینکه چندین  پست است از که از مرگ می نویسم و امروز بهار داشت اشاره می کرد که از  شکوفه بنویس ازسبزی از رویش  و...بهار چیزهای زیادی را به یادمان می آورد.